بیستون؛ یک دهه سکوت در حصار داربست های بی روح
1138 بازدید| شنبه 14 ارديبهشت 1392 | نویسنده : سهیل چهری |بیستون؛ یک دهه سکوت در حصار داربست های بی روح

ما که رسیدیم پاییز در هلهله ای از رنگ و نور گم شده بود. باران، نفس های آخر را می زد و باد از فرط پایکوبی و دست افشانی به تنگ آمده بود. انگار پاییز بیستون سرخ ترین فصل خداست. و بیستون شهریست فرو خفته در گذشته ای دور. دیاری وامانده از گذر شتابناک امروز. سرزمینی سرگردان میان واقعیت و خیال، حقیقت و افسانه. شهر اساطیر به خواب رفته ای که از تمام فر و شکوه باستانی شان فقط تخته سنگ هایی مانده است خاموش و حیران. و هر کولی سنگی ای که اهالی می گویند سال ها پیش سرش را دزدیده اند و این سری که می بینی چیزی جز یک دلخوش کنک بیخودی نیست. و گرچه آن کتیبه ها پیوند دیروز و امروزند و حتی شاید پلی برای فردا، آماده سالی می شود که پشت میل گردها و داربست های سرد و بی روح فلزی گرفتار و محصور شده اند. شاید اگر «داریوش سوم» می دانست که سنگ نوشته های گرانقدرش قرار است روزگاری پشت انبوهی از میل گردهای در هم فرو رفته زندانی شوند هرگز زحمت حجاری شان را بر گرده هیچ استاد اهل فنی نمی انداخت. کسی چه می داند! شاید این همه آهن پاره های در هم گره خورده حاصل آه و نفرین اسیران سلوکی و عیلامی است که حالا اثر می کند!
و بیستون سرزمینی است سالخورده تر و فرسوده تر از شهرتی که به دوش می کشد و چون عشق چه قصه ها که از او نساخته اند و چه حکایت ها که از او نگفته اند. و در ایامی که این دیار پویاتر و زنده تر از امروزش بود در کنار شاهراه جاده باستانی ابریشم و در محل تلاقی راه های مغرب ایران زمین قرار داشته است.
شهر اساطیر به خواب و خاموشی فرو رفته ایران زمین اما حالا در تعریف اداری و سیاسی جغرافیای من بخش کوچکی بیش نیست و انگار نه انگار که روزگاری این دیار محل تلاقی راه های مغرب زمین بوده است. با این همه هنوز هستند جویندگان غروری فرسوده که به دنبال یافتن ریشه های فراموش شده فخر و تکبری پویا در هزاران سال پیش به این سرزمین ساکت آمده اند و با آن که هوا سرد است و آسمان تیره و پاییز مغموم، اما به دور سنگ های خاموش و ساکتی ایستاده اند که حکایتی بس شنیدنی دارند و خواندنی. میانشان به سراغ مرد جوان و خوش پوشی می روم که ظاهرا اهل همین دیار است از او درباره بیستون می پرسم و آن کتیبه های زندانی، می گوید: «این همه جفا و بی مهری حق بیستون نیست. اینجا لااقل بیش از ده اثر ماندگار تاریخی وجود دارد که شناسایی گذشته و هویت ماست. از کتیبه های گرانقیمت بگیرید تا کتیبه شیخ علی خان زنگنه که نمادی از میل به جاودانگی و جاودانه زیستن انسان هاست همگی در تعریف و تشخیص هویت ملی ما نقشی اساسی ایفا می کنند و با این حال هیچ توجهی به این منطقه و این آثار نمی شود.»
راست می گوید. در همین شهر کوچک بیستون مجموعه ای با ارزش از یکی از درخشان ترین دوران تمدن ایران وجود دارد که هر یک در نوع خود بی نظیر است. غار بیستون، کتیبه بیستون، نقوش داریوش، مجسمه هرکول، شیر سنگی، نقش میتریدات اشکانی، گودرز دوم اشکانی، نقش فرنگش پارتی، صفحه تراشیده شده فراتاش، بنای پارتی، پل خسرو، قلعه قدیمی و جاده ساسانی، شهر چمچمال، کاروانسرای ایلخانی، کاروانسرای صفوی و ... همگی آثاری هستند که نباید این همه به آنها بی مهری شود و به فراموش خانه ای مبدل گردند. در روزگاری که برخی از کشورها برای افزایش درآمد توریسم از هیچ تحریف و تالیف تاریخی و نسبت دادن و قصه سرایی برای آثار و ابنیه شان دریغ نمی ورزند، حیف است که این همه بی مهری در حق این آثار مستند و مستدل صورت بگیرد.
جوان خوش پوش ما که نامش شهریار است و در یکی از دانشگاه های تهران تحصیل می کند، در این باره می گوید: «ده سال است که کتیبه های بیستون را پشت آن همه داربست و فلز، زندانی کرده اند ... تمام دنیا، ما را به همین کتیبه ها می شناسند چطور می شود که ده سال به بهانه ترمیم و مرمت، آنها را زندانی کنیم.»